من
لوس ِ آغوشت مے شـــومـ !
تــو یواشکـــے لبــانم را مهمــان ِ لبــانت کن..
♥♥♥♥♥
گاهی دلم می خواد
بهانه های الکی بگیرم...
به هوای آغوش تو...
شانه های تو...
که بعد، تــو
آرام...
خیلی آرام...
در گوشم زمزمه کنی:
ببین من عاشقتــــــــــــــــــــــم...♥
همــــــه دنیــــــــــایـــــــت ارزانــــــــــیِ دیگــــــــــــران !
ولــــــــــــــــی !!
آنــکـــــــــــه دنـیــــــــــایِ من اســــــــــت
مـــــــــــــــــــــالِ دیــگـــــــــــری نــــــــشـــود ..
بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،
فقط نگاه باشد و نفس ،
زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ،
همین حالا هم دیر است..!
چه زیبا.. گفتم دوستت دارم! چه صادقانه.. پذیرفتی! چه فریبنده.. آغوشم برایت باز شد! چه ابلهانه.. با تو خوش بودم! چه كودكانه.. همه چیزم شدی! چه زود.. به خاطر یك كلمه مرا ترك كردی! چه ناجوانمردانه.. نیازمندت شدم! چه حقیرانه.. واژه غریب خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه.. من سوختم!
اما
''لــب هایـــت ''
عجب تعادلی برقرار کرده است
شیرین است ، شیرین ِ شیرین، در برابر این زندگی...
با احساس ترین دستور ...
اَمری که من را به تو در اوج شروع ِ با هم بودن تمام میکند ...
بگــ ـذآر فــَرآمـــ ـوش کــُ ـنــَم لــَحــظـہ هــآیی رآ کــ ـہ
دَر سـَ ـرمــآی بـــیــکــَ ـســــــــــی لَرزیـــ ــدَم...
گفتی: هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکتو ببینه و بهت بخنده ... گفتم: اگه بارون نیومد چی؟ گفتی: اگه چشمه قشنگه تو بباره آسمون گریش میگیره ... گفتم: یه خواهش دارم وقتی آسمون چشمم خواست بباره تنهام نذار گفتی: به چشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ... تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم میخندی . . . !
اندوه که از حد بگذرد،جایش رامیدهد به یک بی اعتنایی مزمن
،دیگر مـهـم نیستبودن یا نبودن،
دوست داشتن یا نداشتن،انـچه اهمیت دارد
کشداری رخوتناک حسی است،که دیگر تو را به واکنش نمیکشاند،
در آن لحظه فقط در سکوت غرق می شوی،و نگاه میکنی و نگاه ....!!!!!
هــَر بار ک ب من نزدیک میشوی..باور می کنم
هنوز میشود زندگی را دوســـتـــ داشتـ
وتو را...از من فاصله بــــِِِگیر..!!من خســـتــه ام
از ادروغ هایت قسم هایت...
بعضیا از عقل فقط دندونشو دارن...
ناشیانه ک دل ببندی...!
لاشیانه ترکت میکنند...!!!
حکایت من ، حکایت کسی است که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت ، دل باخته سفر بود اما همسفر نداشت
، حکایت کسی است که زخم داشت و ننالید ،
مثل پرنده ای که دلش هوای آسمان داشت و دربند صیاد بود
گاهی نگاهش که میکنی
میبینی دوستش داری، مهربان است و بی ریا…
در خیالت برای احساست به او، لباس عشق میدوزی!
اما هرجور که اندازه میگیری میبینی به قدوقواره اش نمیخورد دلگیر میشوی، دوباره محاسبه میکنی اما
فــرامــوش ڪــردنـتـــ بــرایـم مـثـل آبـــ خــوردن استــ …
از همــان آبـهـایـے خــفــه ات میــکنـد …
از همان هایے ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـے …
از همــان هـایـے ڪــه بـی اختیــاراشکهایت را جـاری میـڪــند.. .
هیــــــــــــــــــــــــــس! ساکت!
یه کف مرتب به افتخارش …!
چه با احساس منو گذاشت و رفت…
گونه هایت را برایدست هایم می خواهم
پیشانی ات را برای لب هایم
خودت را برای زندگی ام
می بینی ؟
برای خودم هیچ نمی خواهم ؟!
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد…
یکبار قسمت کردم…
چندین برابر شد!
حساسم را نمیفروشمحتی به بالاترین بها!
اما…
آنگونه که بخواهم خرج میکنم برای آنهایی که لایق هستند..
گاهے دلم میخواهـد …
کفش هایم راپــا بہ پــا بپوشمــ …
تا ببینم هنوز کسےحواسش بہ مــن هست
فکر می کردم که توهمدردی اما…
تو هم دردی

من بودم ، تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی، یک آه چقدر وزن دارد
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد..
امــا نـه وقتــی کــه در میانشــان هســتی؛
نــــــــه..
آنجــا کــه در میــان خـاک خوابیــدی،
گ تمــام" را می گذارنـد و مــی رونــد...
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
و تمام طول سال را جریمه ام کن که از روی آن
هزار بار تمرین کنم …
حال من خوب است اما عالی می شوم وقتی که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی :
نه عزیز من ، تو خوب نیستی …
اینجا صدای پا زیاد مـــیشنوم
امـــا
هـیچکدام تــــــو نیستــــی !
” دلــ♥ـــم “خوش کرده خودش را به این فکر
که شاید” پا برهـنه بیائی . . .
همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبول داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
این دیوونه خل….. عشق و جیگر منه
لیـــــــاقت میــــــــخواهــــــد…
بـــــودن در قلــــــب دخــــترکـــــی که تمـــــام دنـــــیایـــــش ،
حـــــــــرف هـــــــای نــــــــزده اشاســـــــــــتـــــــــــ…!!!
لبخند که میزنی …
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پر میشوم از طنین خوش صدای نفسهایت
و زمزمههای در گوشی !
عشق یعنی طوری نگاهت میکنم که انگار تنها آدم دنیایی …
چـــی دلنشیــ♥ــن تر از اینکـــﮧ
مدام و بی بهانــــﮧ صدایت کنم با علامت ِ سوال …؟
و تو ســـر ِ حوصلـــﮧ جــواب بدهــــ♥ـے جـــــــ♥♥ــــانـــم
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم!!!
تو فقط قول بده…
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی…!!!
گاهی دلم میخواهد
از خیالــــم تو را بیرون بکشم
و سراپایت را غـــرق بــوســـه کنــــم . .








عطر تنت را در شیشه های رنگی کوچک می فروشند و قسم می خورند تازه از آنسوی آب ها آمده ای
قرار نبود وقتی قهر می کنی اینگونه دلت را به دریا بزنی و بروی …
چکه چکه جگرم شعری است بر زبان چشمانم …
درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــدن، مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...! و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همه فصلهایِ قشنگِ زند
چه معنـــــى دارد زندگى...!؟ وقتى كه هیچ اتفاقى من و تو را سر راه هم قرار نمى دهد !!
این روزها من خدای سکوت شده امخفقان گرفته ام تاآرامش اهالی
دنیاخط خطی نشود...اینجا زمین استاینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است
اینجا گم که میشویبجای اینکه دنبالت بگردن فراموشت میکندد..
باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟ آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ... مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟ روزگار،
این روزگار بی خدا تا زنده است ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟ من که شاعر
نیستم شکل غزل را میکشم رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟ ای غریبه
با شکوه و دلخوشی همسرای خنده های باصفایم میشوی؟ بوی غربت میدهد این
لحظه های بی کسی با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات... گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که... گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی... گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود... گاهی دلگیری...شاید از خودت.
عید ها یکی پس از دیگری سپری میشوند
شاید بیشترین نشانه اش گذشت عمرمان باشد
عمری که پر از فراز و نشیب ها بوده
هنوز هم در حسرت روزهای بچگی مانده ام
روز های شادی روزهای بدون غم
شب های آرام و بدون اشک
خواب های بدون درد سر
زندگی ساده و بدون غصه
کاش به زمانی برمیگشتم که تنها غمم شکستن نوک مدادم بود
خسته از روزهای تکراری
افسرده از بازی روزگار
دل زده از مردم دنیا
آزرده خاطر از همه
شکست های پی در پی
و .... و ... و .... و .... و
اینها همه تاوان است
تاوان یک نگاه
یک نگاه و لرزش دل
کاش فرصت برای امتحان کردن وجود داشت
نمی دانم چرا اینگونه است؟
وقتی نگاه عاشق کسی به توست
می بینی اما
دلت بسته به مهر دیگری است
بی اعتنا می گذری
و عاشقانه به کسی می نگری
که دلش پیش تو نیست...
دیکتــــه روزگار
نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من
بـاز می شود . . . صــفــــــــرا
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام
میدونی چی بیشتر از همه ادمو داغون میکنه؟اینکه هرکاری در توانت هست
براش انجام میدی.بعد اون برگرده بگه: مگه من ازت خواستم..
نگـــــــران نباش،حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــومآمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…راســــــتی، بهتــــــــــر از قبلروغ می گویــــم…” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب
هــزار بـار آمـدم خطــت بزنم از قلبم....
خود خودتـــ را...
یــادتـــ را...
اسمــت را...
امــا...
فقط قلبــم پر شد از خط خطی های عاشقانـه...!!!
عـــروس تنـــهـــايــــــي هــــا بـــــــــاش . . .
نــــه عـــــروس تــــن هــــايــــي کــه تـنــت را فقـــط ..
بـــراي يــــک شــبـــــــ مــي خـواهــــنــــــــــد !!
بــــــاور کـــن ..!
کــــار من نــیـســتـــــــــ ..
کـــــار دل اســـتــــــ ..
دلــــــــم جــــایــی میان نـفس هــایـــتــــــــ ..
گــــیـر کـــرده اســتـــــــ ...
مَـטּ از تمامـِ آسماטּ ، باراטּ را مے פֿـواهمــ ....
و از تمام زمیـטּ ، یـڪ פֿـیاباטּ را و از تمام تو ، یک בست …
کہ قُفلــ شوב בر בست مـטּ!
ه خوش פֿـیآل بوבمـ ..
ڪـه همیشه فکر میکرבم در قَـلب تــو محکومـمـ
به حـبس اَبـב ..
به یکبآره جآ خورבم...
وقتی زنـבآنبآטּ به یکباره بر سرم فریآב زב ...!!
.... هِـے تــو آزاבے ...!
פּ صـבاے گــام هاے غریبه اے ڪـه به سلول مـטּ آمــב ....!!!
بہ בلَمــ مےگویَمــ ..
آטּ یوسُفے کہ بہ ڪَنعانَشــ بَرگَشتــ اِستثنا بود...
تو غَمِتــ را بُخور...!
هــَر بار ک ب من نزدیک میشوی..باور می کنم هنوز میشود زندگی را دوســـتـــ داشتـ
وتو را...از من فاصله بــــِِِگیر..!!من خســـتــه ام از ادروغ هایت قسم هایت...
چقدر سختهدلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که
یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده
کاش تو چایی بودی و من قند ، من خودمو فدات می کردم تا تو تلخی زندگی رو احساس نکنی



















کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري **از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .
وقتی که بودی نیازی به راهِ دور نبود ،
اما حالا دورترین جایِ دنیا دردِ دلم را دوا میکند ،
من میرسم تو بمان . .
دلتنگی چه حس بدی است….
تنهایی چه حس بدی است
کاش…
پاره ای ابر میشدم
فریاد پاییز یک صداست، این نوا ، از خش خش برگها پیداست ،
و این صدا نقطه ی آرامش من است ، پاییز اولین و آخرین فصل زندگی من است
و اینجاست که احساسم از فصل خویش مینویسد…
به وسعت پاییز ، زندگی بدون خزان سبز نیست !
ا
اگر می خواهی عاشق شوی قلب را آماده حرفهای صادقانه کن…
اگر می خواهی عاشق شوی با اراده کامل به عشقت بگو که دوستش داری…
اگر می خواهی این عشقت برای همیشه پایدار بماند دروغ و نیرنگی را از صحنه عاشقی ات پاک کن…
اگر می خواهی به عشقت برسی احساسات را از وجودت دور نگه دار و سعی کن از ته دلت عاشق شوی