فــرامــوش ڪــردنـتـــ بــرایـم مـثـل آبـــ خــوردن استــ …
از همــان آبـهـایـے خــفــه ات میــکنـد …
از همان هایے ڪــه بــایــد ساعـت هـا سـرفـه ڪـنـے …
از همــان هـایـے ڪــه بـی اختیــاراشکهایت را جـاری میـڪــند.. .
هیــــــــــــــــــــــــــس! ساکت!
یه کف مرتب به افتخارش …!
چه با احساس منو گذاشت و رفت…
گونه هایت را برایدست هایم می خواهم
پیشانی ات را برای لب هایم
خودت را برای زندگی ام
می بینی ؟
برای خودم هیچ نمی خواهم ؟!
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد…
یکبار قسمت کردم…
چندین برابر شد!
حساسم را نمیفروشمحتی به بالاترین بها!
اما…
آنگونه که بخواهم خرج میکنم برای آنهایی که لایق هستند..
گاهے دلم میخواهـد …
کفش هایم راپــا بہ پــا بپوشمــ …
تا ببینم هنوز کسےحواسش بہ مــن هست
فکر می کردم که توهمدردی اما…
تو هم دردی

من بودم ، تو و یک عالمه حرف
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد !
کاش بودی و می فهمیدی وقت دلتنگی، یک آه چقدر وزن دارد
آدم هــا بـرای هــم سنگ تمــام مـی گذارنــد..
امــا نـه وقتــی کــه در میانشــان هســتی؛
نــــــــه..
آنجــا کــه در میــان خـاک خوابیــدی،
گ تمــام" را می گذارنـد و مــی رونــد...
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
و تمام طول سال را جریمه ام کن که از روی آن
هزار بار تمرین کنم …
حال من خوب است اما عالی می شوم وقتی که تو با نگرانی در آغوشم می گیری و می گویی :
نه عزیز من ، تو خوب نیستی …
اینجا صدای پا زیاد مـــیشنوم
امـــا
هـیچکدام تــــــو نیستــــی !
” دلــ♥ـــم “خوش کرده خودش را به این فکر
که شاید” پا برهـنه بیائی . . .
همیشه منتظر کسی باش
که تو رو با همه ی دیوونگیت و خل بازیات قبول داشته باشه
و تو رو به همه نشون بده و بگه:
این دیوونه خل….. عشق و جیگر منه
لیـــــــاقت میــــــــخواهــــــد…
بـــــودن در قلــــــب دخــــترکـــــی که تمـــــام دنـــــیایـــــش ،
حـــــــــرف هـــــــای نــــــــزده اشاســـــــــــتـــــــــــ…!!!
لبخند که میزنی …
پر میشوم از بهانه های خواستنت
پر میشوم از طنین خوش صدای نفسهایت
و زمزمههای در گوشی !
عشق یعنی طوری نگاهت میکنم که انگار تنها آدم دنیایی …
چـــی دلنشیــ♥ــن تر از اینکـــﮧ
مدام و بی بهانــــﮧ صدایت کنم با علامت ِ سوال …؟
و تو ســـر ِ حوصلـــﮧ جــواب بدهــــ♥ـے جـــــــ♥♥ــــانـــم
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم!!!
تو فقط قول بده…
صدای خنده هایت را به کسی نفروشی…!!!
گاهی دلم میخواهد
از خیالــــم تو را بیرون بکشم
و سراپایت را غـــرق بــوســـه کنــــم . .








عطر تنت را در شیشه های رنگی کوچک می فروشند و قسم می خورند تازه از آنسوی آب ها آمده ای
قرار نبود وقتی قهر می کنی اینگونه دلت را به دریا بزنی و بروی …
چکه چکه جگرم شعری است بر زبان چشمانم …
درد تنهایـــــــــی کشیـــــــــــــــــــــدن، مثلِ کشیدنِ خطهایِ رنگی روی کاغذِ سفـــــــــید،
شاهکاری میسازد به نامِ دیوانــــــــــگی...! و من این شاهکــــارِ را به قیمتِ همه فصلهایِ قشنگِ زند
چه معنـــــى دارد زندگى...!؟ وقتى كه هیچ اتفاقى من و تو را سر راه هم قرار نمى دهد !!
این روزها من خدای سکوت شده امخفقان گرفته ام تاآرامش اهالی
دنیاخط خطی نشود...اینجا زمین استاینجا زمین است رسم آدمهایش عجیب است
اینجا گم که میشویبجای اینکه دنبالت بگردن فراموشت میکندد..
باتو هستم ای غریبه،آشنایم میشوی؟ آشنای گریه های بی ریایم میشوی؟
من تمام درد باران را خودم فهمیده ام ... مثل باران آشنای بی صدایم میشوی؟ روزگار،
این روزگار بی خدا تا زنده است ای غریب آشنا، آشنایی با خدایم میشوی؟ من که شاعر
نیستم شکل غزل را میکشم رنگ سبز دلنشین صفحه هایم میشوی؟ ای غریبه
با شکوه و دلخوشی همسرای خنده های باصفایم میشوی؟ بوی غربت میدهد این
لحظه های بی کسی با تو هستم ای غریبه آشنایم میشوی؟؟؟؟
گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی...
گاهی دلتنگی هایی داری که فقط باید فریادشان بزنی اما سکوت می کنی ...
گاهی پشیمانی از کرده و ناکرده ات... گاهی دلت نمی خواهد دیروز را به یاد بیاوری انگیزه ای برای فردا نداری و حال هم که... گاهی فقط دلت میخواهد زانو هایت را تنگ در آغوش بگیری و گوشه ای گوشه ترین گوشه ای...! که می شناسی بنشینی و"فقط" نگاه کنی... گاهی چقدر دلت برای یک خیال راحت تنگ می شود... گاهی دلگیری...شاید از خودت.
عید ها یکی پس از دیگری سپری میشوند
شاید بیشترین نشانه اش گذشت عمرمان باشد
عمری که پر از فراز و نشیب ها بوده
هنوز هم در حسرت روزهای بچگی مانده ام
روز های شادی روزهای بدون غم
شب های آرام و بدون اشک
خواب های بدون درد سر
زندگی ساده و بدون غصه
کاش به زمانی برمیگشتم که تنها غمم شکستن نوک مدادم بود
خسته از روزهای تکراری
افسرده از بازی روزگار
دل زده از مردم دنیا
آزرده خاطر از همه
شکست های پی در پی
و .... و ... و .... و .... و
اینها همه تاوان است
تاوان یک نگاه
یک نگاه و لرزش دل
کاش فرصت برای امتحان کردن وجود داشت
نمی دانم چرا اینگونه است؟
وقتی نگاه عاشق کسی به توست
می بینی اما
دلت بسته به مهر دیگری است
بی اعتنا می گذری
و عاشقانه به کسی می نگری
که دلش پیش تو نیست...
دیکتــــه روزگار
نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من
بـاز می شود . . . صــفــــــــرا
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام